فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

به نام پدر

جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲ولادت حضرت علی (ع) روز مرد و روز پدره 

روز پدر یادتون نره  

  

 ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

ادامه مطلب ...

دکتر علی شریعتی...

تغییر فاز در نوشته های من...!  

 

 نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

غیرت

 

یک روز در یک برهه ای از تاریخ توسط شخصی خاص حجاب از سر زنانمان برداشتند. 

اما کی؟    در چه زمانی؟   توسط چه کسی؟ 

غیرت را از مردانمان گرفتند را نمی دانم؟ 

نمی دانم؟

آدم های ساده...

آدمهای ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند.

همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.

آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است. بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوءاستفاده

 می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

 آدم ه......ای ساده را دوست دارم. بوی ناب “آدم” می دهند. " 

آدم های ساده اندک اند...

 

 

 

روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.

مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟

فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند *خدایا شکر*

 

فرشته بیکار

گفتوگو با معشوق...

رد میشدم از یه کوچه خلوت ،
یه نوجوونی که تازه پشت لبش سبز شده بود داشت با تلفن حرف می زد.
یه جوری محو اون ور خط بود که من هیچ چی، در ودیوار رو هم نمی دید.
انگار فقط جسمش اینجا بود.

چی ها می گفت کاری ندارم، ولی یه چیز تابلو بود .
طرف خیلی راه نمی داد و این کوچولو هم سعی می کرد گفتگو رو کِش بده
و صحبت رو قطع نکنه. اگه اهل کاری گرفتی چرا !!

دو تا علت داره ...
یکی اینکه می خواست هم صحبتی محبوب رو و لذت وصال یار رو طولش بده.
دوم می خواست مُخ طرف رو بزنه و راضیش کنه .
کاری ندارم به اینکه اینجور عشق ها (تازه اگه عشق باشه و نفس و…نباشه، )
خطرناکه...

 ولی من بی اختیاریاد داستان حضرت موسی و گفتگو با محبوبش افتادم اونجایی که:

[... وخداوند پرسید: اى موسى در دست تو چیست ؟

موسی گفت: این عصاى من است. بر آن تکیه مى‏دهم .
و با آن براى گوسفندانم برگ مى تکانم . و کارهاى دیگرى هم براى من از آن برمى‏آید.....]

وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى ، قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی
وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى…سوره طه  آیه ۱۸-۱۷

آره عزیز خوب متوجه شدی ، محبوب از موسی یک سؤال کرده ،
توی دستت چیه؟ جواب یه کلمه است :”عصا”.

موسی بیچاره !! اونقدر محو اون ور خطه که به جای یک کلمه ، ۲۴ کلمه (۴ جمله) !!
جواب داده ، تازه سیر هم نشده.

شما فکر میکنی چرا این جوریه؟!!