فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

حتما بخون خیلی باحاله

توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد...
...
یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: آقا ابراهیم قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله د...ارم...

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش...
همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: شما چی میخواین مادر جان؟

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت:رجوع شود به ادامه مطلب.... 

توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد...
...
یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: آقا ابراهیم قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله د...ارم...

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش...
همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: شما چی میخواین مادر جان؟

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: لطفا" به اندازه همین پول گوشت بدین آقا...

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان...

پیرزن یه فکری کرد و گفت: بده مادر... اشکالی نداره... ممنون...

قصاب آشغال گوشت‌های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم...

اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد رو به خانم پیر کرد و گفت: مادر جان اینارو واسه سگتون می‌خواین؟

خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: سگ؟!!!

آقای جوان گفت: بله... آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!!

خانم پیر با بغض و خجالت گفت: میخوره دیگه مادر... شکم گرسنه سنگم میخوره...

آقای جوان گفت: نژادش چیه مادر؟

خانم پیر گفت: بهش میگن توله سگ دو پا... اینا رو برای بچه‌هام میخوام اّبگوشت بار بذارم خیلی وقته گوشت نخوردن!

با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد... یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر...

خانم پیر بهش گفت: شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟

جوون گفت: چرا مادر...

خانم پیر گفت: بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر...
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت 

نظرات 8 + ارسال نظر
فرید کرمی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.faridkarami.blogsky.com/

سلام
بنده برنامه نویس و گرافیست کامپیوترم
دانشجوم و از این راه امرار معاش میکنم
لطفا در صورت تمایل لینک کنید.
تشکر

morteza یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ب.ظ

واقعا تکان دهنده بود...

خواهش میکنم ممنون که سر زدی

h دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ق.ظ

باحال نبود همش غم بود

اینم یه نظره ممنون که سرزدی

Ahmad.R دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ب.ظ

وای.....

اختلاف طبقاتی بیداد میکنه......
بر باعث و بانیاش لعنت.......

* دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ

خیلی غم انگیز بود

سعید خا شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ب.ظ http://saeed0551.blogfa.com


مسلم جون به تو نمیگم با اون جوونم

RPR دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.fixfun.ir

damet garm hamshahri

ممنون که سر زدی. خواهش میکنم

داود پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ب.ظ

کاشکی گاهی اوقات قبل از این که دهنمون ررو باز کنیم واسه گفتن یه جمله فقط به اندازه یه حرف اون جمله فکر کنیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کاشکی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد