زندگی زناشویی به دور از دعوا
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
بقیه در ادامه مطلب.....
ادامه مطلب ...ی سوال خیلی وقته تو ذهنمه...
الان ک جوش هست بپرسم بهتره...
چ کسی ی خانوم دیده ک بتونه درست پارک دوبل کنه؟؟؟؟
روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند، و آنها را داخل جعبه میگذارند. مرد از فرشتهای پرسید، شما چکار میکنید؟
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشتهای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب میدهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند *خدایا شکر*
اگه تا آخر خوندی...لطفا نظر با ارزشتون در مورد این شعر فراموش نشه
راستی این شعر به هیچوجه شامل حال من نیست .
خداوندا طرف حساب من تویی شاکیم از روزگارت حامیم تنها تویی
از جور لیلیت بگوییم یا قضا از دست تقدیرت بگویم یا قدر
می گویند تو عاشقان را دوست داری هیچگاه تنهایشان نمی گزاری
آتشی در من نهاد با یک نگاهش دلم گفت بشو یکباره فدایش
همه قلب مرا از آن خود کرد نمی دانی یک نگاه با من چه ها کرد
شب و روزش شده بود دیدن یار نبودش هیچ قراری این قلب بیمار
جراتی دادم بخود تا راز پنهانم بگویم غرورم را نبردم تا نباشد پیش رویم
هر چه در دل داشتم همه گفتم برایش از هرچه داشتم دست شستم
با نگاهی وراندازم نمود در نگاهم نشان سر افرازی نبود
به یکباره بر من قضاوت کرد تو کجا؟و من کجا؟ مرا رد کرد...
شدم غمگین و خسته باز گشتم برایش نامه ای دیگر نوشتم
نامه را پاره پاره کرد روبرویم کافی نبودش برد همه آبرویم
خداوندا مرا چه به وصال حوریت من همان به که روم به فوریت.....
بدون شرح...
موجودی عجیب(مونث ها)
در این دنیا یک سری موجوداتی وجود دارند که حکمت خلقتشونو فقط خدا می دونه.
هرچی دانشمنده ، فیلسوفه ، خداشناسه روی این خلقت زور زدند فکر کردند که چی شد که خدا یه همچین موجودی آفرید به هیچ نتیجه ای نرسیدند. این موجود جنس مونثه که امروز می خوام از کودکی تا بزرگسالی را براتون بگم.
تا وقتی که بچه اند با هر نه نه قمری بازی می کنند.یه کم که بزرگ میشند و میرند مدرسه تازه یاد می گیرند که با غریبه ها حرف نزنند یه کم که بزرگتر میشند (حدود سن
13 تا 15 سال) تا یه پسر بهشون متلک می پرونه، خودشونو میگیرند و فکر می کنند که خیلی خوشگلند حالا نمی دونه که پسرها برای جور کردن پایه خنده به اونا متلک می پرونند. بعد که با یکی دوست شدند فوری ظرف نیم ساعت عاشق میشند البته از عشق هیچی نمی دونند و حالیشون نیست و آگاهی اونا از عشق در حد دیدن چندتا فیلم هندی و سریالهای صدا و سیماست که بیننده هاشون فقط خوداشونند. وقتی میرند دبیرستان کم کم مدت ایستادن جلوی آینه افزایش چشمگیری پیدا میکنه و دست به آرایش می برند البته در حد مجاز یعنی هنوز نمی تونند زیر ابرو و سبیلاشونو بردارند. تا پایان دبیرستان هم درصد بتونه(کرم و پنکک و سفید کننده و اینجور چیزا) روی صورت بالا میره. همش جلوی آینه می ایستند و با مداد چشماشونو هی از طرفین ادامه میدند تا بلکه درشت به نظر بیاد. تو این دوره خیلی خوش بینند چون فکر میکنند که خوش هیکل و خوشگل هستند. اگر پسری ازشون ساعت بپرسه جواب که نمیگیره هیچ چندتا فحشم میشنوه .
بعد از دبیرستان یه عده میرن دانشگاه که فعلا با با اونا کاری ندارم یه عده هم هستند که ازدواج می کنند و یه عده دیگه هم که معمولا از قشر بدترکیب هستند بدون شوهر می مونند که اصطلاحا باید انداختشون تو خمره و باهاشون ترشی درست کرد . هرکی می پرسه چرا ازدواج نمی کنی میگه می خوام درس بخونم بگذریم که معدل دیپلمش54/9 .اونایی هم که ازدواج میکنند واقعا آرزوی صبر و بردباری و شکیبایی برای شوهراشون داریم.
وقتی به سن 30 سال میرسند دیگه سن بالا تر نمیره همونجا درجا میزنه .
وقتی به 40 سال میرسند وارد پست وزارت جنگ خانواده میشند و خونه را به پادگان تبدیل میکنند و با سلاح نق و نوق رو مخ شوهراشون مانور میدند و رژه مرند.
بعضی وقتا هم با هم یه جا جمع میشند و همینطور که سبزی پاک میکنند یک جلسه بزرگ غیبت(دیدی شمسی خانوم چی کار کرد و....)و شایعه سازی (فلان بازیگر چهارتا زن داره و....)و یک کلاغ چهل کلاغ (تصادف دیروز ده تا کشته داده و رانندشو امروز اعدامش کردند و....) و از هر دری حرف میزنند. سن که از 50 رفت بالا .... ؟؟؟؟؟
ولش کن از اینجا به بعدش دیگه شوخی بردار نیست فوق العاده خطرناکه تا همینجاشم کلی
دشمن برا خودم درست کردم . تا یه عده قصد جون منو نکردند بهتره که خداحافظی کنم .
خصوصیات دختر خانمها از ۱۴ تا ۲۸ سالگی ...
سن ۱۴ سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت: چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی! حالا میگن: مرسی خوبم!
سن ۱۵ سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، میگن: علیک سلام! ... نقاشیشون بهتر میشه (بتونه کاری و رنگ آمیزی و ...!)
سن ۱۶ سالگی: یعنی یه عاشق واقعین! ... فردا صبح هم می خوان خودکشی کنن! ... شوخی هم ندارن!
سن ۱۷ سالگی: نشستن و اشک می ریزن! ... بهشون بی وفایی شده! ... (کوران حوادث!)
سن ۱۸ سالگی: دیگه اصلا عشق بی عشق! ... توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن!
سن ۱۹ سالگی: از بی توجهی یه نفر رنج می برن! ... فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست!
سن ۲۰ سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ... آخرش منو یه کور و کچلی می گیره! می دونم!
سن ۲۱ سالگی: فقط ۲۷-۲۸ سالگی قصد ازدواج دارن! فقط!
سن ۲۲ سالگی: خوش تیپ باشه! پولدار باشه! تحصیلکرده باشه! قد بلند باشه! خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه!)
سن ۲۳ سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن!
سن ۲۴ سالگی: زیاد مهم نیست که چه ریختیه یا چقدر پول داره! فقط شجاع باشه! ما رو به اون چیزایی که نرسیدیم برسونه!
سن ۲۵ سالگی: اااااااه! پس چرا دیگه هیچکی نمیاد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه!
سن ۲۶ سالگی: یه نفر میاد! ... همین خوبه! ... بــــــــــله!
سن ۲۷ سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی!!
چه لطیف است حس آغازی دوباره،
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...
و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!
و چه اندازه شیرین است امروز...
روز میلاد...
روز تو!
روزی که تو آغاز شدی!
تولدت مبارک
توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد...
...
یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: آقا ابراهیم قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله د...ارم...
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش...
همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: شما چی میخواین مادر جان؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت:رجوع شود به ادامه مطلب....
خدایی خیلی حال میده ک آدم همه امتحانا رو شب امتحان بخونه و همه رو هم قبول بشه....
موافقین؟؟؟
احتمالا ایشون روی کف پاشون یه مقدار کافی تقلب نوشتند!
ایشونم که احتمالا پاسخنامه رو سفید تحویل دادند در حال افسوس خوردند!
ایشونم داره دنبال ندای غیبی توی آسمون می گرده!
خانم جای این کارا درست رو می خوندی...
دوستان عزیز ایشون جوراباشو دیشب شسته ها!
این خانم هم حتما تمام جوابا رو داده و الان داره استراحت می کنه!
بهتره سرو صدا نکنیم و بگذاریم بخوابه
در این بخش برای شما تصاویری اماده کردیم که در نگاه اول شما را به اشتباه می اندازد !
تصاویری که نشان از ذوق و هوش عکاس دارد و برای لحظه ای هوش شما را به چالش میکشد !
تصاویر بیشتر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...حکایت استاد و دانشجو و درس خواندن از آن حکایت های جالب و پندآموزی است که همگی از آن اطلاع داریم. در این بین از روش های مختلفی برای کسب نمره استفاده می شود ...
برو ادامه مطالب...
ادامه مطلب ...جیم و جیمی داتچر شش سال تمام در ایداهو بزرگترین محدوده گرگها بهمنظور مشاهده و ثبت رفتار این حیوانات وحشی داخل یک چادر بهسر بردهاند. آنها خیلی به گرگها نزدیک شده و عکسهای منحصربهفردی از این حیوانات در زیستگاه طبیعیشان گرفتهاند.
هنر نزد ایرانیان است و بس !!!
با تلاش دانشجویان و مهندسین آینده جامعه ما ، در خوابگاه دانشجویی به خودکفایی در مونتاژ و تولید انبوه کولر رسیدیم!
این خبر را به همه جامعه دانشجویی تبریک میگیم :دی
هر گونه ایده برداری و استفاده از این طرح گرانبها ممنوع میباشد
و کلیه حقوق برای سازندگان محفوظ میباشد .
تجزیه و تحلیل شیمیایی زن:
عنصر: زن
علامت: Wo
کاشف: آدم ابولبشر
جرم اتمی: به طور متوسط 53،6 کیلوگرم، اما از 40 تا 200 کیلوگرم متغیر است.
فراوانی: به میزان زیاد در شهرها پراکنده اند.
خصوصیات فیزیکی:
سطح خارجی آن معمولاً پوشیده از رنگ، سرخاب و سفیداب است.
بدون هیچ دلیل مشخصی جوش می آورد یا یخ می زند.
با انجام عملیات خاص بر روی آن ذوب می شود.
اگر نادرست استفاده شود تلخ و جگرسوز می شود.
به صورت های مختلف از آهن خالص گرفته تا سنگ معمولی یافت می شود
دوست عزیزم
به یمن آمدنت هزاران ستاره در آسمان دلم خندید
تنها برای تو که و اولین و آخرین حکایت بی انتهای دوستی هستی
مینویسم که به یادت هستم
و هزاران شاخه گل مریم را در روز تولدت تقدیمت میکنم