فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

خاطرات...

خاطراتی برا دهه شصتی ها و بعضی دهه هفتادی ها... 

یادش بخیر...   

پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد
والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم
که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه
به قدری کیف میکردیم انگار ساعت سواچ دستمونه

 

.

ﻣﺎ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﯿﻢ ﺗﻮﭖﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﺩﻭﻻﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢﻭﺍﻣﯿﺴﺎﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺗﻮﭘﯽ ﺳﻮﻻﺥ بشه و ﭘﺎﺭﻩ ﺵ ﮐﻨﯿﻢ … ﺍﻭﻧﺎیی ﮐﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥﺩﻭﺗﺎ ﺗﻮﭖ ﻧﻮﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻦ ﯾﮑﯿﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!!
.

“بی سرو صدا ، وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ؛ معلمتون نیومده”
یکی از ناگهانی ترین و سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه … 

.
 

شما یادتون نمیاد اونوقتا شعر “قسم به اسم آزادی” از تلویزیون پخش میشد باهاش غلط غلوط میخوندیم تا میرسید به جای “همه به پیش … به یکصدا …”
یه دفعه به تقلید از خواننده هاش اوج میگرفتیم و با شور داد میزدیم “جامدادی عزیز ما” !

 

مامانم که شیشه پاک کن میخرید ، لحظه شماری میکردم تا اون ماده ی داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم …
این بلند مدت ترین برنامه ریزی بود که تو بچگی انجام میدادم !!!

یادش بخیر یه برگ از درخت میکندیم میذاشتیم رو دستمون با اون یکی دست محکم میزدیم روش میترکید کلی حال میکردیم !

 

کیا یادشونه وقتایی که معلم میخواست سوال بپرسه پاک کنمونو مینداختیم زیر میز که بریم بیاریمش و تو تیررس نگاه معلم نباشیم ؟

 

بچگیا تفریحمون این بود که وقتی جوراب می پوشیدیم و پامو روی فرش می کشیدیم و به یه نفر دیگه دست میزدیم تا جرقه بزنه !!!

 

یادش بخیر قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعد از ظهر شروع میشد ، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچه ها چه بلایی سرشون اومده ؟
آخر برنامه هم نقاشی های فرستاده شده بود که همش رنگ پریده بود و معلوم نبود چی کشیدن … تازه نقاشی هارو یه نفر با دست میگرفت جلوی دوربین ، دستش هم هی میلرزید !
آخرش هم : تهران میدان آرژانتین انتهای خیابان ولیعصر ساختمان تولید طبقه دوم ، گروه
کودک و نوجوان …

 

بی خیال اگه ب خودم باشه تا فردا همینجوری میگم... 

هه ... یادش بخیر...

نظرات 24 + ارسال نظر
جاوید یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

هههههههههههههه ایول اسم این خانمه چی بود فریزگی؟
من هنوزم بعضی موقعها میرم جلو پنکه حرف میزنم خیلی حال میده!!!!!!!!

فک کنم آره همونه...
دمت کرم معلومه هنو کودک درونت فعاله ها!!!

Mehdi.A یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ق.ظ

اره یادش بخیر همون روزا.حداقل دغدغه های امروزو ندشتیم.کاش میشد دوباره به دوران بچه گیامون برگردیم.ای کاش...

آخ گفتی...
چ دوران باحالی بود خداییش...

Ahmad.R یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ق.ظ

داش مارو بردی به دوران کودکی...
یادش بخیر.....

واقعا یادش بخیر...

mosslem یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ق.ظ

ااااا چه برنامه با حالی بود خیلی خوشم میومد از این برنامه
فک کنم اسمش سفر های علمی بود درسته؟

آره درسته...

پسربد یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ق.ظ

دادش دمت گرم خوشم اومد خیلی باحال بود!ولی جدی میگم من ازهمون روزای اول سرکاربودم فرصتی برای نگا کردن برنامه ها رو نداشتم!هنوزم که هنوزه دارم سر کار میرم بیخیال دادا نخواستم ناراحتت کنم ولی بازم راضی هستم ازاین شرایط!

بابا کاری...
بابا مستقل...
بابا تکیه گاه...
ای مرد رویا ها...
ای نون آور...
ای فخر فامیل...

اینا شوخی بود.
واقعا؟
ینی تو اصلا کارتون ندیدی؟ اینطوری ک نمیشه؟

پسربد یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ق.ظ

دیدم ولی یک چهارم شما هم ندیدم!حالا فهمیدی چرا پسربد ازکلاس گذاشتن تو خالی خوشش نمیاد!!!!!!!!!!!!!11

ایول بابا پسر بد...
دمت گرم خدایی...

مهدیار یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ

واقعاکه دوباره خاطراتو تازه کردی مخصوصا از چارچوب در بالا رفتنومرسی...

چاکرتیم داش...
دیگه دیگه...

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:12 ب.ظ

اسم اون معلمه خانوم ( فریزلی ) بود نه فریزگی !


سلام. آشتی؟

به سلام.
ممنون از دقت نظرتون...
من ک قهر نبودم اما اگه شما بودی الان آشتی...

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:17 ب.ظ

. قبول

اکی...

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 ب.ظ

این روزا یه خورده دپرس بنظر میای. چرا؟

من کلا دپرس هستم...
کلا همینم...

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:43 ب.ظ

جدا؟
یه کاری کن:
شبی یه استکان گل گاوزبون دم کن بخور.
خوب میشی. ارامش بخشه. واسه اعصابتم خوبه.

آره جدی...
پیشنهاد خوبیه...
با تجربه ای ها؟؟؟

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:50 ب.ظ

من که میدونم انجام نمیدی. کاش داخل اون لیوان گل گاوزبونی که امشب میخوای درست کنی که بخوری ُ یکی یه مشت سم بریزه. بخوری و برا همیشه اعصابت آروم شه. باور کن

آخه من بمیرم چی ب تو میرسه؟

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:53 ب.ظ

دلتنگی

الان این سوالی بود؟

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:58 ب.ظ

خیر. خبری بود

اکی بعد ک تایید کردم فهمیدم...
تو حالت خوبه؟
ی بار میگی بمیر
ی بار میگی دلتنگی؟ قضیه چیه؟

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:04 ب.ظ

آره شما کلا دوزاریت کجه دادا !
این دلتنگی منظور اون دلتنگی نی...
این دلتنگی یه طور عذاب وجدانه .
راستی کدوم قضیه ؟

همین قضیه دلتنگی دیگه...
گیج میکنی آدمو دیگه...

بهتره نگم... یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:10 ب.ظ

بابا این بچه قات زد.
یکی یه استکان گل گاوزبون بهش برسونه. حتی یه جرعه
زت زیاد دادا

آره الان خودم میرم ی چی میخورم واقعا هم ک قات زدم...

فهیمه یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:20 ب.ظ

سلام اقاسعید واقعا جالب بود.یادشششششش بخیر
سفرهای علمی وبقیه برنامه کودکا.....
ایوووووول

سلام.خواهش میکنم...
آره واقعا یادش بخیر...

صحبا یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.sahba71.blogfa.com

سلام---واقعا پست جالبی بود
ولی من انشرلی و جودی ابوت رو بیشتر دوست داشتم-
اگه وقت کردی چندتا مطلبم از متن فارسی ابتدایی دوران ما بذار-

سلام.ممنون از نظرت...
باشه اگه وقت شد از اونم میذارم...

بهتره نگم... دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 ب.ظ

خوبی؟

آدم شهرش باشه و خوب نباشه؟
چ جالب ! نظرات این مطلب شبیه چت شده!

بهتره نگم... سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ

آره دیگه .....وقتی یکی از ( لینک های مفیدتون) بخش (چت روم ) باشد
این قبیل مکالمات هم دور از انتظار نخواهد بود. برادر.

من ک تا حالا ازش استفاده نکردم...
اما واقعا جالبه ک مطلب شبیه مکالمه چت شده...

nahid سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:16 ب.ظ

kheily ba hal buuudddd

yadesh bekheirrr

حسین جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ب.ظ

دمت گرم که ما رو یاد بچگیامون انداختی
ایول

خواهش میشود داش حسین...

نامعلوم شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام ای وای مرسی خیلی جالب بود ممنون .

نظر لطفتونه...

رها یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:57 ب.ظ

ایول خیلی مطلبات باحالهی ادش بخیر وقتی بچه بودیم دوسدارم برگردم اون دوران کلاسم دیرششدددددددددددددددددد فعلاا بای

بخواهش میشود...
همین ک سر زدید خیلی ممنون.
بازم وقت کردید بیاید خوشحال میشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد