فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

قصاب وسگ باهوش

قصاب وسگ باهوش  

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه‌اش نزدیک می‌شد، حرکتی کرد که او را دور کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.

کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود: «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین.» ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.

قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه‌ای قرار داد و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. 

.... 

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه‌اش نزدیک می‌شد، حرکتی کرد که او را دور کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.

کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود: «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین.» ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.

قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه‌ای قرار داد و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت.

قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود، تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط‌کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.

قصاب به دنبالش راه افتاد.

سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید. نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس‌ها کرد و ایستاد.

قصاب متحیر از حرکت سگ، منتظر ماند.

اتوبوس از راه رسید. سگ جلوی اتوبوس رفت و شماره آن را نگاه کرد و به ایستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد و دوباره شماره آن را چک کرد. اتوبوس درست بود؛ سوار شد.

قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود، سوار شد.

اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می‌کرد. پس از چند خیابان، سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه‌ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد پایین پرید و به پشت در برگشت.

مردی در را باز کرد و شروع کرد به فحش دادن و تنبیه سگ!

قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: «چه کار می‌کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه‌س. این باهوش‌ترین سگیه که من تا به حال دیده‌ام!»

مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: «تو به این می‌گی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته‌س که این احمق کلیدش رو فراموش می‌کنه!» 

  داستان جدا از بار طنزش، چه می‌خواهد به ما بگوید؟ شما چه برداشتی از آن دارید؟ اگر جای قصاب بودید چه می‌کردید؟ اگر صاحب سگ بودید چه عکس‌العملی در برابر دو بار فراموشی سگ نشان می‌دادید؟

نظرات 7 + ارسال نظر
سعید خا شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ http://saeed0551.blogfa.com

ادریس شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:56 ب.ظ http://mbhb91.blogsky.com

عجب سگی بوده این سگه واقعا سگه ها

بهتره نگم... یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:08 ب.ظ

خب این یععععععنی چچه؟
سگه تربیت شده بوده و صاحبش ازش انتظار زیادی ( متناسب با زحماتی که برا سگه کشیده داشته ) و قصابه چون براش نامعمول بوده تعجب کرده. مثه من و شما!
درس عبرت آنچنانی نمیشه گرفت !!!!!!

خب این نظر شماست...

بهداشت محیط ۹۱ دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:54 ب.ظ

سلام من اولین بار میام تو وبتون خیلی قشنگ بود اینجاست که باید بگی چشمها را باید شست جور دیگر باید دید به وب ما هم سر بزنین خوشحال میشیم

سلام
خوش اومدی.ممنون حتما
بازم بیا

بهار چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:15 ب.ظ http://kbmb.blogfa.com

واقعا جالب بود.

admin شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ http://nurse-91.blogfa.com

salam
kheyli jaleb bood

سلام.ممنون

داود یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:20 ب.ظ

اگه جای سگ بودی چیکار میکردی ؟؟؟؟
بااین صاحب دیوانه!!!!!!!!!!!!

الله اعلم!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد