فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

فوریت 90 بجنورد

به وبلاگ دانشجویان ترم خاطره ها خوش آمدید...

داستان آموزنده


داستان جالب (وقت رسیدن مرگ)

نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش …

مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت …

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا …

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست.طبق لیست من الان نوبت توئه

مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر …

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره…

توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت …

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت…

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست

و منتظر شد تا مرگ بیدار شه …
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت !

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم !

نتیجه اخلاقی:

سر هرکسی رو میشه کلاه گذاشت… الا سر مرگ….

سر مرگ رو تابحال هیچ کس نتونسته کلاه بگذاره… بیاییم با زنده ها هم …

منصفانه رفتار کنیم تا به وقت رسیدن مرگ هم منصفانه بپذیریم

که وقت رفتمونه و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !

 

نظرات 4 + ارسال نظر
mersad یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ

ما همیشه باید برای مردن اماده باشیم تا جبور نشیم قرص خواب اور به مرگ بدهیم!!

افرین به تو
حالا اماده ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سعید دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام مرگو بی خیال بابا تو وب ی مطلب بذارید که آدم بخنده نه که به گریه بیفته.

از اوناشم میذارم داداش
غصه نخور اونم با من

ورودی جدید دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ق.ظ

مطلبتون خییییییییییلی باحال بود.
ممنون که فضارو معنوی کردید

خواهش میکنم خوشحالم که این مطلب نظر شما رو جلب کرد
بازم سر بزنین به وب ما خوشحال میشیم

بهار شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ب.ظ

چقدر این مرده خنگ بوده من بودم تو شربتش مرگ موش میریختم

عجب.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد